بیستم اردیبهشت 1391
شعر طنز
دعواهای خامنه ای و احمدی نژاد دارد به جاهای باریک می کشد.
شاخ و شانه کشیدن های احمدی نژاد، خامنه ای را حسابی کلافه و عصبانی کرده و یواش
یواش دارد کاسه صبرش لبریز می شود. از اینکه با به خطر انداختن حکومت و با مایه
گذاشتن از آبرویش، او را از صندوق رای در آورده پشیمان است. انتظارش را نداشت که
این پاسدار بیسواد اینقدر پر رو و آب زیر کاه باشد. باید منتظر خونین شدن دعوا شد.
گفت با یاران مجلس خامنه
مُردم از بس این پسر غر میزنه
صد دفه گفتم پسر جان غر نزن
هان مگر اعصاب من از آهنه
گیر میده دائما، گیر سه پیچ
می مکد خون مرا مثل کنه
من خودم گفتم که اسمش در بیاد
او به فکرِ بنده را
دک کردنه
این سوادش از الاغم کمتره
دکتر علم مزخرف گفتنه
روی منبر یا که پشت میز کار
دائما مشغول خالی بستنه
تر زده بر اقتصاد مملکت
بعدشم گفته که تقصیر منه
نصف وقتش صرف تسخیر جنه
واسه ی یک جن چقدر جون می کنه
من خودم استاد تسخیر جنم
بیست و نه تا جن گرفتم یکتنه
میرود مجلس برای زر زدن
عاشق لفظ "صحیح است احسن"ه!
دستیارانش دو لپی میخورند
عینهو دزدان روی گردنه
بش میگم این اختلاسا کار کیست؟
میگه ابعادش دقیقا روشنه
میگم ابعادو ولِش، کار کیه؟
میگه سولوقون بزرگتر از کنه
بش میگم بمب اتم کی حاضره؟
میگه جنسش "چینیه" هی میشکنه
روی من در وصف رویش کم شده
از بیان آن زبانم الکنه
آخرش هم من نفهمیدم که این
نوکر من، یا رفیق "دژمنه"!