Monday, February 23, 2009

آهای آهای مشدی آقا



هفتم نوامبر 2006

"مشدی آقا"!

آهای آهای مشدی آقا/ بیا بریم شعار بدیم
بگیم که ما اتم میخوایم/ امریکا رو فرار بدیم

توی تنور اتمی / باید که تافتون بپزیم
با گندم امریکایی / بیا بریم نون بپزیم

هرکی تو کارتون میخوابه/ بگیم بیاد داد بزنه
یه مشت محکم دهن / سیا و موساد بزنه

بگیم زمستون تو راهه / قصرتو رو اندازه بگیر
بیا توی تظاهرات / یه "کارتن" تازه بگیر

تو کارتونت برق میکشن/ برق سه فاز هسته ای
پاشو بیا شعار بده / پسر چرا نشسته ای

بیا بریم مشدی آقا / سراغ اون کلیه فروش
بگیم بیا شعار بده / بزن توی دهان بوش

بگیم اگر اتم بیاد / کلیه ها مون زیاد میشن
هرکی میخواد بدش بیاد/ کلیه فروشا شاد میشن

آهای آهای مشدی آقا/ بیا باهم روونه شیم
بگیم که معتادا بیان / بوی غژا میده نشیم

کارمندا رو صدا کنیم / بگیم اگه اتم بیاد
کارا همه درس میشه / حقوقاتون میشه زیاد

برای پای خسته تون / دوباره گیوه می خرین
برای خانواده تون / یه بسته میوه می خرین

بچه های تو کوچه رو / صدا بزن مشدی آقا
بگو بیان شعار بدن / اتم پلو داره میا

پلو چقد مزه داره / تو کوچه گیرت نمیاد
بیا بریم تظاهرات / اگر دلت پلو میخواد

خلاصه مشدی آقا جون/ اتم مهمبه جون تو
علاج کار این رژیم / بمب اتمبه جون تو


برای دیدن نوشته های حسین پویا به وبلاگ مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/

جمهوری خوب ما


25 اکتبر 2006

جمهوری خوب ما

بیا جمهوری ما را نیگا کن
بریز اشکی و آقا را دعا کن

در این جمهوری عدل و مساوات
مواظب باش نره شصتت تو چشمات

در این جمهوری سیب و گلابی
به هرکس میرسد یک جای خوابی

یکی را کوچه و کارتن رسیده
یکی هم تخت آلمانی خریده

چنان ایران شده آباد و آزاد
که دزدی میشود شصتاد میلیارد

عجب جمهوری پر محتوایی
که مثلش نیست در آفاق جایی

عجب جمهوری خوش آب و رنگی
نگوید هیچ مسئولش جفنگی

بود جمهوری اندیشه ورزان
که نرخ دکترا را کرده ارزان

عجب جمهوری با حال و لولی
بکش چاقو که امسالم قبولی

عجب جمهوری خوش تیپ و چاقی
رئیسش یا که گاوی یا الاغی

عجب جمهوری پر جنب و جوشی
شکفته صنعت کلیه فروشی

بزرگ و کوچک و جون داراه کلیه
بدو که صاحبش بیکاره کلیه

عجب جمهوریش یکدست و صافه
که چی چی خانه اش بیت العفافه

عجب جمهوری ناز و ملوسی
میتونی دست رهبر را ببوسی

بشی دل بسته افکار رهبر
سپس فرمانده ی انبار رهبر

در این جمهوری عمامه بندان
مواظب باش نیفتی توی زندان

که از زندان خلاصیدن محاله
فراریدن از آن خواب و خیاله

چنان جمهوری جهل وجنایت
به سرکوب و شکنجه کرده عادت

که بی سرکوب اوضاعش پتاله
و برجا ماندنش امری محاله

اگه جمهوری اینه وای برما
بریز اشک و دعا کن واسه آقا

برای دیدن نوشته های حسین پویا به وبلاگ مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/





ملا و ساختن بمب اتم

14 فوریه 2005
بگذار تا که ملا، بمب اتم بسازه
با سانتری فیوژش، اورانیوم بسازه

بگذار چاشنی اش را، در اصفهان و کاشان
وآن خرج اصلی اش، را در شهر قم بسازه

حتی اگر که نه بار، تیرش به سنگ خورده
از رو نمی رود تا ، بار دهم بسازه

ملا نمی خورد می، با شیشه چون حرامه
از بهر او قاراپت، باید که خم بسازه

در این زمانه غول با شاخ و دم زیاده
بگذار شیخ غولی، بی شاخ و دم بسازه

با او اگر نسازه، بوش ابن بوش ملعون
با شیخ انگلیسی، ملای رم بسازه

ملای روضه خوان را، بنگر که با چه رویی
از بهر حفظ قدرت، می خواد که بم بسازه

تا بازهم بماند، تا بازهم بچاپد
یک قصر هم برای، صغرا بگم بسازه

گر واکسنی برای، دیکتاتوری بخواهد
از خون شیخ ملت، باید سرم بسازه

احمدی نژاد؛ آخوندی در لباس شخصی


23 آگوست 2006

احمدی نژاد؛ آخوند "مکلا"*


آن هاله نوری که به دور سر ما بود
البته به مرگ پدرم کار خدا بود

وقتی صحنه ای را دیدم که پاسدار احمدی نژاد آدمکش و تیرخلاص زن جلوی دوتا آخوند که یکیش یادم نیست مصباح یزدی بود یا یک دایناسور دیگر، نشسته و در باره هاله نوری که موقع سخنرانی در سازمان ملل دورش را گرفته بود تعریف میکرد، اصلا شک نکردم که یارو را یک عده دست انداخته اند و این حرفها را بهش زده اند و او هم به خاطر حماقتش باورش شده. به هیچوجه مشکوک نشدم که این یارو از آن بچه پرروهایی است که دست ده تا آخوند را در پررویی از پشت بسته و آن حرفها ساخته ذهن علیل خودش است. آنروز هم خنده ام گرفت و هم گریه ام. خنده از اینکه به خودم گفتم این یارو واقعا یک طویله خر است که در قرن بیست و یکم که دوران انقلاب آگاهی و علم است این حرفها را میزند و گریه از این بابت که فکر کردم بیچاره ملت و کشوری که این الاغ دوطبقه رئیس جمهورش شده. شک نباید کرد که هم پدر ملت را درخواهد آورد و هم پدر مملکت را. اما همین سه چهار روز پیش که دیدم در مصاحبه با یک خبرنگار خارجی، با پرروئی تمام به نوعی منکر این شد که در حضور آن دوتا آخوند آن حرفها را زده و فیلم آن جلسه را میلیونها نفر دیده اند، آنوقت به خودم گفتم که مردحسابی باز هم گول ظاهر یک آدم بی سروپا را خوردی. این یارو در عین حال پاسدار و جنایتکار بودن، یک آخوند "مکلا"ست.
این شعر هم داستان همان هاله نور و همان حرفهایی است که در حضور آن دوتا آخوند زد:

آن هاله نوری که به دور سر ما بود
البته به مرگ پدرم کار خدا بود

ده سال به درگاه خدا ناله نمودم
این نور گمانم هم از آثار دعا بود

نالیدم و نالیدم و نالیدم و دیدم
آمد ملکی بال و پرش زرد و سیا بود

در دست چپش لامپ، به دست دگرش سیم
آماده تنظیم امور علما بود

بر دور سرم هاله ای از نور بچسباند
یک هاله که انگار یه بشقاب طلا بود

برخی به غرض زیر سوالم بکشیدند
گفتند که آن نور چرا رنگ حنا بود

برخی گله کردند هم از روی حسادت
گفتند در آن نصف شبی نور کجا بود

القصه در آن یو ان و در آنسوی دنیا
آن هاله دور سرم انگشت نما بود

از پشت تریبون نظری کردم و دیدم
مبهوت سخنهام نگاه روسا بود

کس جرات برهم زدن پلک ندارد
انگار که زنبور خرک توی هوا بود

وقتی که به مصباح من آن قصه بگفتم
فرمود که آن هاله که بر گرد شما بود

یا از اثر اشک و دعاهای شبانه
یا از اثر تیر به مغز " کفرا" بود

بسیار زدم تیر به کفار و منافق
نورانی از آن کار شدم. حق با آقا بود

* یعنی آخوند لباس شخصی

برای دیدن نوشته های دیگر حسین پویا به وبلاگ زیر بروید
http://hosseinpooya.blogspot.com/

نامه دکتر احمدی نژاد به مرکل، صدر اعظم آلمان



25 جولای 2006


نامه احمدی نژاد به آنجلا مرکل

السلام ای مرکل بی معرفت
آنجلای کافر گربه صفت

ای که موهای سرت رنگ طلا
خنده هایت شد بلای جان ما

ای رئیس کل قوم جرمنی
تو چرا توی سر ما میزنی

ای که از ما نفت ارزان میخری
پس چرا با بوش کافر میپری

چون نمی ترسی ز مار غاشیه
روی دیوارت پر از نقاشیه

تو عرق هم میخوری ای بی حدود
مرتورا جک استرا افشا نمود

تو نمی ترسی ز گرز آتشین
نیستی تو تابع دین مبین

صیغه را هم ظاهرا رد میکنی
ایهاالمرکل به خود بد میکنی

نقشه تنبیه مارا می کشی
کفر کم کن، سوسک میخواهی بشی

توبه کن ای مرکل بی قافیه
معصیت بسه، همینجا کافیه

توبه کن در محضر مصباح دین
روسر سر کن، دوزانو هم بشین

ای ضعیفه قصد استغفار کن
دوستانت را همه بیدار کن

گفته ام من از همان روز نخست
حجت الاسلام هیتلر جد توست

مثل او باید بیفروزی تو جنگ
مثل من باید بفرمایی جفنگ

مثل هیتلر بر همه بنما غضب
مثل من خالی ببندان روز و شب

هرکسی دم میزند او از لنین
نوک او را تو به یک قیچی بچین

با دگر اندیش بد کن مثل من
هر دگر اندیش کافر را بزن

مثل هیتلر با یهودان در ستیز
خونشان را توی یک زندان بریز

تا شود آقای ما از تو هپی
با موبایل خود زند با تو گپی

پس بدینسان میشوی تو رستگار
نام نیکی ماند از تو یادگار

پس در آن دنیا به جنت میروی
مثل من قربان عمت میروی

برای دیدن نوشته های حسین پویا به وب لاگ زیر مراجعه فرمایید
http://hosseinpooya.blogspot.com/

Saturday, February 21, 2009

خمینی و بوش


29 می 2006

یک بوش در این جهان بود بس!!

رفته ست شبی خود خمینی
گویا به سراغ دیک چینی

با او برود به خانه ی بوش
قایم بشود میان پستوش

آنجا به کمین بوش بوده
تا بوق سحر خموش بوده

در زیر قباش بسته با نخ
یک نامه یی از رئیس دوزخ

بنوشته در آن به خط میخی
ای بوش بزن به خویش سیخی

یک دفعه بیا برای خنده
خود را بگذار جای بنده

ای بوش به جان پدرت بوش
ایندفعه بکن به حرف من گوش

یک هفته مرید سیدعلی باش
فکری بکن از برای درداش

کلتی بفرست و کیک بهرش
خنثی بنما به لطف، زهرش

یک نامه بده برای کوسه
بفرست براش چند بوسه

یک چک بفرست بهر مصباح
او را بنما به خویش همراه

زنهار ز احمدی حذر کن
بر چهره او کمی نظر کن

این مرد اگر بیاید اینجا
میگم که بیاد دوباره دنیا

این مرد بود امید بنده
هرچند شده اساس خنده

ای بوش ترا به جان آقا
درگیر نشو با این الاغا

اینها همه شون امید مایند
زود است که نزد ما بیایند

اینها اگه در جهان بمانند
دنیا رو به آتیش بکشانند

بگذار که اسب خود بتازند
یک دوزخ دیگری بسازند

در یک جریان هسته مانی
ویران بکنند یک جهانی

ما را بکنند شاد و خندان
پس دوزخ ما شود دوچندان

چون بوش بخواند نامه اش را
از خنده درید جامه اش را

فرمود به آن امام راحل
خود منزل توست بنده منزل

من نوکر آن رئیس سرکار
این نامه مرا نمود هوشیار

اما چه کنم که بنده بوشم
خود موشک و بمب میفروشم

من بمب اتم زیاد دارم
صد نوکر با سواد دارم

یک بوش در این جهان بود بس
هرگز نرسد به گرد ما کس

اینها همه را ببر تو باهم
در خدمت خویش، در جهنم

وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

درد دلهای احمدی نژاد

22/02/2006

گفت با خامنه ای احمدی_ دانشمند
که مرا دشمن من داده لقب خالی بند

مستحب است گهی بستن خالی سر شب
خود سرکار به من چند دفه دادی پند

من همان صاحب پی اچ دی م و پرفسورم
صاحب معرفت و دانش و افکار بلند

چون شنیدم من از استاد خودم در مکتب
چوب استاد دهد مزه ی شیرینی و قند

تا که پی اچ دی و لیسانس بگیرم با هم
زده ام گاه به استاد خودم چوبی چند

بنده در محضر مصباح تلمذ کردم
تا شوم پرفسور و تا نزنم حرف چرند

آنچه من گفته ام از بابت تکنیک اتم
یا که در باره کشتار یهودان در بند

یا سخنهای من از بابت آن هاله نور
که به روی لب سرکار نشانده لبخند

همه را دفتر مخصوص شما یادم داد
پس چرا دشمن من خوانده مرا خالی بند؟

******
چون شنید این سخنان خامنه ای گفت زکی
پرفسور محمود آقا جوش نزن می ترکی

در میان همه ی مکتبی های کوتوله
الحق انصاف توان داد که سرکار تکی

تو مرید منی و کیف کش مصباحی
میدهم بنده گواهی که تو خیلی کلکی

شده پنچر اتول کهنه و داغون نظام
تو مپندار که بنزین نظامی، تو جکی

هرکه گفته ست که تو حقه و خالی بندی
گاف کرده، تو کمربند نظامی، سگکی

دشمنت گفته که تو مثل کنه خونخواری
اشتبا کرده عزیزم تو شیپیشی، تو ککی

بیشتر از این اگه وز وز بکنی دکتر جان
منتظر باش ببندند برایت شیشکی


رباعیات اتمی


06/01/2006
دنبال اتم دوان دوان شیخ اکبر
میزد کف دست گاهگاهی بر سر
با کیف پر از دلار سرگردان بود
در جرمنی و روسیه و هند و قطر
++++++
این بمب اتم شود مگر چاره ما
چون وصله شود به جامه پاره ما
این وحشت رفتن است یا وحشت مرگ
روغن سوزی گرفته طیاره ما
++++++
در سینه زنی اتم اتم باید کرد
الماس و طلا اورانیوم باید کرد
باید که نماز وحشت رفتن خواند
از ترس، گهی قرم قرم باید کرد
++++++
ملا ز اتم، اتم ز ملا خالی
ای شیخ پلید بیخودی خوشحالی
آن ملت ما که شاه را بیرون کرد
روزی بکشد ز زیر پایت قالی
++++++
فیزیک نخوانده، من فقیه اتمم
استاد اتم شکستن شهر قمم
در نیمه شبان همی کشم جیغ بنفش
انگار کسی گذاشته پا روی دمم

چند دوبیتی در باره سفر احمدی نژاد به نیویورک


20 سپتامبر2005
دوبیتی های نیویورک
نیویورک آمدی با کفش آبی....
رفته بودم نیویورک برای تظاهرات علیه حضور پاسدار احمدی نژاد در سازمان ملل. نه به این خاطر که او یک "پاسدار" است، چون در بین بقیه آنهایی هم که به سازمان ملل می روند "پاسدار" زیاد است. خود حضرت بوش یک "پاسدار" است. اول می کشد بعد می پرسد طرف کی بود. امام راحل هم همیشه می گفت: "کاش من هم یک پاسدار بودم". اما این یکی "پاسدار" به عنوان نماینده مردم ایران؛ یعنی ما، آمده بود که سخنرانی بکند. حدس زدم که لابد برای اثبات تروریست نبودنش یک دست لباس صورتی و یک جفت کفش آبی باید پوشیده باشد. مرده شور قیافه اش را ببرد که با اون دک و پوز آدم را به یاد لاجوردی می اندازد. دیدن شکنجه گر و جلاد بدقیافه یک جور عذاب مضاعف است.
خیلی های دیگر هم برای تظاهرات آمده بودند. به دعوت مجاهدین و شورای ملی مقاومت نزدیک به ده هزار نفر آمده بودند. بسیاری شان جوانان پرشور بودند. دمشان گرم. اینجوری نشان دادند که احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست. او در مصاحبه ای گفت که خبری از ایرانیان تظاهرات کننده نبوده و او چیزی ندیده. ظاهرا تیر خلاص زدن آدم را کور و کر هم می کند.
بقیه هم بودند. حزب کمونیست کارگری هم میز کتاب بزرگی داشت ولی خبری از هوادارانشان نبود. نمیدانم چرا. مطابق آنچه در تلویزیونشان میگویند می بایستی هواداران زیادی داشته باشند. راست یا دروغش به گردن خودشان اما اینجوری آدم در گفته هایشان در خصوص داشتن حمایت گسترده هموطنان کمی!! شک می کند. در یک زاویه دیگر محل تظاهرات، سلطنت طلب ها هم بودند. چهارصد پانصد نفری میشدند. با متوسط سنی بالای چهل سال. یکی از سخنرانانشان حرف بسیار جالب و پرمحتوایی زد که حیفم می آید برایتان نگویم. ایشان ضمن قدردانی از مجاهدین که در کنار آنها (با فاصله چند متر) تظاهرات دارند و کاری به کار آنها ندارند، گفت که زمان آن رسیده است که مجاهدین و هوادارانشان؛ یعنی همان ده هزار نفر، به صف مردم، یعنی همان چهارصد پانصد نفر سلطنت طلب که عکسهای رضا پهلوی را بلند کرده بودند بپیوندند (بدون شرح!!).
از این هم که بگذریم، چندتا دوبیتی توی راه گفتم که در زیر می خوانید. امید وارم خوشتان بیاید.

نیویورک آمدی با کفش آبی
ای احمدی نژاد گردن گلابی
الهی ریشه ریشت بسوزه
که محصولی نداره جز خرابی

نیویورک آمدی لنگر نداری
چرا فکر اتم بر سر نداری
مگر یو – ان به تو اخطار داده
تو رویی کمتر از اکبر نداری

به یو – ان آمدی فکر نمد کن
بگو یا حضرت شیراک مدد کن
برای جرمنی هم نفت بفرست
سه ملیون بشکه خیرات اسد کن

به یو – ان آمدی با آه و ناله
مواظب باش نیفتی توی چاله
تو اون آدم کش خط امامی
که هم تیر می زنه هم بی خیاله

به یو – ان آمدی با پای خسته
به همراهت یه مشت گردن شکسته
ولی ایرانیان با شرافت
می ریزن رو سرت خاک بسته بسته

در باره سفر احمدی نژاد به مقر سازمان ملل در نیویورک


7 سپتامبر 2005

ای احمدی نژاد!!
ای احمدی نژاد به یو – ان مکن سفر
زیرا که آبروی تو افتاده در خطر

اما اگر که تو مشتاق رفتنی
چندین عدد نقاب برای خودت بخر

ایرانیان غیور در آنجا در انتظار
تا غرق تف کنند تورا پای تا بسر

شاگرد لاجوردی جلاد بوده ای
مخفی نکرده ای تو خودت نیز این خبر

مخفی مکن زخلق تو دستان خونی ات
در روز انتقام بیندازدت دمر

بهر قضای حاجت و تنظیف ریش خود
حتما یک آفتابه به همراه خود ببر

پرسند اگر زتو که حقوق بشر چه شد
گو در نظام جهل نبود از بشر اثر

عطری به خود بزن که از بوی گند تو
اعضاء فرار کنند به دنبال یکدگر

یو – ان پراست از نفرت با حضور تو
نفرین به تو و به هر چه آخوند خر

در باره قاضی مرتضوی جنایتکار


25/02/2005
غفلت موجب پشیمانی است. بشتابید
بشتابید حراج است، حراج
چه کسی می خواهد
بشود ریس جمهور؟
عامل دست ولی
جلوی پای فقیه
صاحب کابینه، صاحب بمب اتم
چه کسی می خواهد
بشود ریس جمهور؟
بشود صاحب زور؟
بشتابید حراج است، حراج!!
صاحبش بدبخت شد.
++++++++++++++++++++++++
اگر چه واضح و مبرهن است که در حال حاضر دُم رژیم جمهوری اسلامی لای تله آژانس بین المللی کنترل مسائل هسته ای گیر افتاده و ما می بایستی در این مورد بنویسیم اما انتخابات بامزه و دموکراتیک ریاست جمهوری هم در راه است و باید به آن هم فکر کرد. علیهذا به همه کسانی که مایلند کاندیدای خود را برای ریاست جمهوری بعد از خاتمی معرفی کنند، پیشنهاد می شود که بشتابند. یادشان باشد که قضیه را جدی بگیرند و هر ننه قمری را معرفی نکنند. کاندیدای ریاست جمهوری علاوه بر داشتن صلاحیت مکتبی می بایستی پررو و متخصص هم باشد و می بایستی دارای خصوصیاتی باشد که بتواند به عنوان نماینده ولی فقیه و معرف جمهوری اسلامی مورد قبول دوست و دشمن باشد. اینطور نباشد که فقط خالی بند باشد و یا زیاد حرف بزند و یا فقط بلد باشد که خوب مخالفین را ناز بکند. امت حزب اله ایندفعه گول خالی بندیهای امثال خاتمی را نخواهد خورد. شعار مرحله ای این است که "حزب اله دیگه خر نمیشه". پس بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است. علی ایحالا؛ اینجانب قاضی مرتضوی را به عنوان بهترین کاندیدای ریاست جمهوری به همه پیشنهاد می کنم. ذیلا برخی از مشخصات و خصوصیات مکتبی و انقلابی این سرباز راستین امام و یاور ولی فقیه را به عرض می رسانم:

مرتضوی ، قاضی شرع مبین
سیرک راه انداخته کنار اوین
مسخره گی هاش که چه ها میکنه
میگیره، میبنده، رها میکنه
گاهی دعا می خونه، فوت می کنه
انگشت تو سوراخ فلوت می کنه
فتوا می ده، فیل به هوا می کنه
پا توی کفش علما می کنه
حجت الاسلام لباس شخصیاس
مسترا وارد میشه با پای راس
موقع شلاق زدن متهم
جوش نمیاره مث اله کرم
حتی اگر هم که لگد می زنه
مسئله شرعی اون روشنه
مرتضوی، قاضی شرع عزیز
دشمن دین را می کنه ریزریز
مرتضوی قاضی شرع کبیر
دشمن دین را بنماید اسیر
بعد به خلوت ببرد در اوین
کله او را بزند بر زمین
حجت الاسلامی او محرزه
مثل پشه نیش میزنه، می گزه
می خوره، آروغ میزنه، گوز میده
فتوا علیه عید نوروز میده
نیست اگر گردن او مثل فیل
می گیره از هرکسی باج سبیل
بهتره که رئیس جمهور بشه
صاحب کابینه ی پرزور بشه
تا پشت منقل بشینه دود کنه
فوت کنه، آمریکا رو نابود کنه
نیست به شایستگی او کسی
سالی دیگه به حرف من می رسی



آی آمد یک پری زیدنت ناب





29 ژانویه 2005

آی آمد...
دوران هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی به زودی تمام می شود. زمستان است که می رود و روسیاهی است که می ماند برای آنهایی که دو دستی برای "دکترخاتمی"!! سینه زدند و از طرف او به مردم وعده و وعید توخالی دادند. مخصوص برخی خارجه نشینانی که اخیرا معلوم شده همگی در واقع (یعنی توی دلشان) با خاتمی مخالف بوده اند. به علاوه سازمان فضایی ناسا اعلام کرده که آن "شخصیتها و احزاب و انجمنهای" سیاسی که برای خاتمی تبلیغ می کردند، از کره مریخ آمده بودند و حالا به سلامتی برگشته اند به همان کره مریخ.
و اما خبرها حکایت از آن دارند که حالا هاشمی رفسنجانی دارد خودش را و زمینه را برای رئیس جمهور شدن دوباره آماده می کند. قابل توجه برخی! مزدوران خارجه نشین و آنهایی که او را "امیر کبیر دوران" و "آخوند مدره" و "سردار سازندگی" لقب دادند. خیالشان راحت باشد که مردم همه بلاهایی که در دوران هاشمی به سرشان آمده را فراموش کرده اند و به راحتی میتوان جهت باد دادن را از خاتمی به هاشمی عوض کرد و دنبال پیدا کردن لقب های جدید غرب پسند برای او بود. موفق باشید." آب زنید راه را..." هاشمی دارد می آید تا ایندفعه به عوض رئیس جمهور، "پری زیدانت" بشود.

آی آمد یک پری زیدنت ناب
خنده برلب، بر سبیلش داده تاب
یک پری زیدانت با طعم کره
کز شما با عشوه اش دل می بره
یک پری زیدنت سبز و مخملی
سالها بوده رقیب سید علی
یک پری زیدانت شیک و با دوام
کم نموده روی از خط امام
آی آمد یک پری زیدنت دوغ
در همه عمرش نگفته یک دروغ
این همان سردار "سازنجانی" است
روی هر آب روانی سد ببست
یک رئیس جمهور از اهل کتاب
سوختش قیمه پلو، جوجه کباب
خود ملیجک بوده آن عالیجناب
ناز می کرده ست و می برده ثواب
گرچه آقا زاده هایش بی حساب
می زنن بر شهرت ایشان گلاب
خود نبوده هیچ اهل بند و بست
در تمام عمر خود خالی نبست
شاعر اینجا یک پرانتز باز کن
شکوه را از ناکسان آغاز کن
( گفت آن مزدور در لندن مقیم
او نباشد جزو شیخان رجیم
دست و دل باز است و اهل دادن است
جزو یاران دبستان من است
گفت خود میرزا تقی خان است او
افتخار ملک ایران است او
سینه اش خالی زهر کینه شده
سادگی در وی نهادینه شده
حالی آن لندن نشین حیف نان
رفته از یادش چه می گفت آنزمان)
چون پرانتز بسته شد بار دگر
"مای دیر"، بشنو تو باقی ی خبر
الغرض آن حجت الاسلام "هات"
"ایز کامینگ" تا حل نماید مشکلات
تا پری زیدانت آن کشور شود
بار دیگر واقعا "اکبر" شود
تا کند فلاحیان را هم وزیر
دیو استبداد را آرد به "زیر"
نقدی سردار را سازد خبر
تا رها سازد جهان را از خطر
خاتمی را هم برای احتیاط
می کند مسئول کل مومنات
آی آمد یک پری زیدنت شیک
تا کند جوکهای شیرین را کلیک
آی آمد یک رئیس جمهور "میلک" (یعنی شیر!!)
با لب خندان و ریشی مثل "سیلک"
آی آمد یک رئیس جمهور ماست
بر زبانش نامده جز حرف راست
آی آمد.....آی آمد......آی آمد......








نامه خامنه ای به بلر و تقاضای کمک در قضیه اتمی

02/10/2003

نامه خصوصی خامنه ای به تونی بلر در مورد بمب اتم

خامنه ای، رهبر همه حزب اللهی ها و لمپن های عالم، و رهبر شیعیان عالم هپروت، خطر را بیخ گوشش احساس کرده و تنها چاره را دست به دامان تونی بلر شدن، برای به دست آوردن دل بوش دیده است. شعر زیر منظوم شده محتویات نامه خصوصی خامنه ای به تونی بلر است
.
ای برادر بلر، صباح الخیر
جانشین تاچر، صباح الخیر

ای برای وزیر خارجه ات
خاتمی داده قر، صباح الخیر
ای به گوش تو خاتمی کرده
سالها زر و زر ، صباح الخیر
ای که هرگز نگشته ای خسته
زان همه شر و ور ، صباح الخیر
ای که فرمان ما بچرخانی
تو از انگله تر ، صباح الخیر
ای که از گفته های حضرت بوش
می کنی کشف سر، صباح الخیر
ما مریدان حضرت بوشیم
بوش شیر است و ما همه موشیم

ای تونی جان بگو به حضرت بوش
که برایش گشوده ایم آغوش
ای تونی جان بگو به آن حضرت
خامنه هست پای تاسر گوش
گر بفرماید آن امام عزیز
کون برهنه همی دوم تا شوش
گر خمینی زبان درازی کرد
یک چیزی خورده و شکر هم روش
نفت و گازم همه فدای سرش
تف کند، می کنم شنا من توش
اعتراضی کنند اگر مردم
همه را می کنم خودم خاموش
ما مریدان حضرت بوشیم
همه از عشق بوش مدهوشیم

ای تونی جان امید ما هستی
بوش را گو در عالم مستی
که چرا برخلاف ریگان جان
به شعارم تو شیشکی بستی
گوز کردی حواله ریشم
ناقلای خشن، چقد پستی
ای تونی جان برای بمب اتم
کرده ام قرض از این وآن دستی
نفت بردی تو، گاز هم پوتین
پس چرا تو به بوش پیوستی
بوش را گو که قصد ما همگی
هست خدمت به عالم هستی
ما مریدان حضرت بوشیم
بهر جلب رضایتش کوشیم

در باره سابقه و نام و نشان خاتمی

30/07/2003

نام و نشان خاتمی

برخی ها متاسفانه هنوز در نوشته هاشان چنان از خاتمی دجال حرف می زنند که گویی طرف آزادیخواهی است که در چارچوب نظام آخوندی گیر افتاده و اینکه نمیتواند کاری بکند ناشی از دست بستگی هایی است که خامنه ای چیها برایش به وجود آورده اند و گرنه او اگر بتواند حتما دموکراسی را در ایران برقرار کرده و یک حکومت سکولار ایجاد و آخوندها را به کنج مساجد و تکیه ها پس خواهد فرستاد. اما واقعیت اینست که
:
خاتمی ختم همه آخوند هاست
گرچه در ظاهر کمی آدم نماست

در جوانی حوزه را طی کرده است
پشت خر بنشسته و هی کرده است

روضه خوانده، بابتش استانده پول
تخم مرغ و مرغ هم کرده قبول

هرکجا بوده خبر از مال مفت
خورده و بنموده گردن را کلفت

ظهر تابستان توی ییلاق و ده
دوغ می خورده ست و آرغ می زده

مدتی هم بوده در آلمان مقیم
کرده شاگردی ی شیطان رجیم

درسهای مختلف آموخته
کیسه ها را هم همانجا دوخته

درس دجالی همانجا خوانده او
بربری می خورده و ماست و کوکو

اینکه می بینی گهی خندان بود
قصد وی خر کردن یاران بود

ورنه در هنگام سرکوب یلان
هیچ تردیدی ندارد این فلان

آنقدر او بی رگ و بی غیرت است
دوستش حجاریان در حیرت است

در زمان جنگ او بوده وزیر
روضه می خوانده ست در میدان تیر

او که "گووبلز" خمینی بوده است
بی گمان بر عمر جنگ افزوده است

بچه ها را کی فرستاده به جنگ؟
غیر از این نامرد و آن اکبر مشنگ


او بود مسئول جان کشته ها
در کنار کوسه انسان نما

پس چرا دارید از او انتظار
تا دموکراسی نماید برقرار

پس چرا باید که بهتر باشد او
از همون شیخ اکبر بی چشم و رو

یا که باشد بهتر از آسید علی
چون که ماتحتش بود رو صندلی؟

ای عزیزان این طرف یک جانی است
او شریک جرم رفسنجانی است

بیخودی ا و را نباید باد کرد
سید علی را پای منقل شاد کرد