06/01/2006
دنبال اتم دوان دوان شیخ اکبر
میزد کف دست گاهگاهی بر سر
با کیف پر از دلار سرگردان بود
در جرمنی و روسیه و هند و قطر
++++++
این بمب اتم شود مگر چاره ما
چون وصله شود به جامه پاره ما
این وحشت رفتن است یا وحشت مرگ
روغن سوزی گرفته طیاره ما
++++++
در سینه زنی اتم اتم باید کرد
الماس و طلا اورانیوم باید کرد
باید که نماز وحشت رفتن خواند
از ترس، گهی قرم قرم باید کرد
++++++
ملا ز اتم، اتم ز ملا خالی
ای شیخ پلید بیخودی خوشحالی
آن ملت ما که شاه را بیرون کرد
روزی بکشد ز زیر پایت قالی
++++++
فیزیک نخوانده، من فقیه اتمم
استاد اتم شکستن شهر قمم
در نیمه شبان همی کشم جیغ بنفش
انگار کسی گذاشته پا روی دمم
No comments:
Post a Comment