Friday, February 14, 2014

مناظره خاتمی و روحانی!


23 بهمن 1392

نخستین بار خاتم گفت چونی؟
شنیدم باز کفتر می پرونی

شنیدم زر و زر کردی دوباره
که گوئی مملکت صاحب نداره

شنیدم خورده ای قند زیادی
تو هم مثل من عضو حزب بادی

تو که ملای اهل عشق و حالی
چرا بستی برای خلق خالی

دوباره وعده هایت آبکی بود
"سبد بازی" نگفتی کار کی بود؟

مگر بر سر تو عمامه نداری؟
چرا پس بچه بازی در میاری!

بنا شد بعد از این خالی نبندی
توی تلویزیون رفتی، نخندی
*******
جوابش را چنین داد آن معمم
بیا باهم بریم قربون عمه م

الا ای خاتم گوگور مگوری
تو پنداری که از اوضاع دوری

اگر خالی نبندم که نمیشه
که خالی بندی از ارکان ریشه

ترا لبخند اگر که گفتمان است
مرا هم گفتمان قول و چاخان است

نه هر ملا در این دنیا رئیس است
مرا عمامه کار انگلیس است

ترا ارباب، شیطان رجیم است
مرا جک استرا یار قدیم است
********
چو بشنید این سخن خاتم صفا کرد
برای سیدعلی آقا دعا کرد

بگفتا چون شما را دوست دارم
من آن جک استرا را دوست دارم

به جان و دل تو بشنو حرف ایشان
وگرنه میشوی بعدا پریشان
*******
بگفتا من خودم بحر العلومم
بسی داناتر از ملای رومم

من ازآکسفورد دارم دکترایم
نرفته توی چشمم شصت پایم

نه تنها یار ما جک استرایه
که مردی اهل دین و با خدایه

اوباما هم خودش با من رفیقه
اگرچه ریش او باشد سه تیغه
********
از این گفتار خاتم گشت خرم
تو گویی خورده یک بشغاب شلغم

بزد لبخند و گفت ای یار جانی
بکن چاخان از این پس تا توانی

چو پشتیبان تو جک استرا شد
که با پای چپ اندر مسترا شد

حمایت می کند از تو اوباما
برایت می فرستد نان و خرما

اگر خالی نبندی تو گناهه
بگو آسیدعلی عکسش تُو ماهه

بگو بر طبق دستورات آقا
دوباره صنعت ما شد شکوفا

بگو از بس دلار ما زیاد است
که نرخ ارز مثل نرخ باد است

مث پشکل فراوان است اجناس
و این خود  از کرامتهای "آقاس"

خلاصه مملکت کلا کویته
خصوصا اینکه آقا توی "بیته"!

Friday, February 7, 2014

ادامه شعر سالگرد غم انگیز انقلاب


شانزدهم بهمن ماه 1392

میشود هرسال وقتی سالگرد انقلاب
دیده گریان میشود از رنگ زرد انقلاب

آنکه در تبعید صدها وعده ی با حال داد
وقتی آمد در وطن، شد رنج و درد انقلاب

از همان اول کلاهی بر سر مردم گذاشت
چون نبود از اول آن نامرد، مرد انقلاب

بد کلاهی بر سر ما رفت، جِدّا که زِکی
سود برد آن حقه باز  از کارکرد انقلاب

گرم بود از انقلاب این کله ها مان، ناگهان
ریخت روی کله هامان آب سرد انقلاب

چونکه فرمانش به دست شیخِ بی تصدیق بود
خورد با سر بر زمین، آن بالگرد انقلاب
*******
میشود هرسال وقتی سالگرد انقلاب
میشود این حال بدمصب پریشان و خراب

یاد آن ایام می افتم و آن شور وشعف
آرزوهایی که شد کلا همه نقش بر آب

قولهایی داد آن دجال و یک یک پس گرفت
در عوض خوردند یارانش دو لپی، بی حساب

مثل یک تکه مقوا روح و احساسی نداشت
آمد و ویرانه کرد و گشت مامور عذاب

داد مردم چون درآمد، تیغ و تیر آمد میان
تیرباران کرد مردم را و زد خود را بخواب

مُرد و بعد از مردنش شد نوبت ملا علی
این یکی هم روی "منقل" کرد ملت را کباب

وضع ملت بدتر از بدتر شد و شد افتضاح
رستمی باید که تا خواهد از این دیوان جواب
********

لیک ما را بوده این امید جاویدان به دل
سرنگونش می کنیم و می کنیمش زیر گل

اینچنین هرگز نبوده رسم و کار روزگار
کی جهان بوده برای عده ای جانی هتل

Saturday, February 1, 2014

ادامه شعر ملای مقوائی از فرنگ آمد


25 بهمن 1390

سالگرد انقلاب ضد سلطنتی نزدیک است

چون مقوا آمد از ملک فرنگ
با عبای قهوه ای، ریش دو رنگ

با هواپیمای جت، ساخت بوئینگ
آمد و شد رهسپار راه "کینگ"!

از مقواهای معمولی نبود
ادعای پادشاهی می نمود

ملت راحت شده از دست شاه
شد برون از چاله و افتاد چاه

بود اندر کله اش یک مشت کاه
تکه سنگی جای دل در سینه گاه

یک مقوائی که از کارتن نبود
چون کنه چسبیده و ولکن نبود

با مقوا زیستن را باب کرد
مملکت را پر ز کارتن خواب کرد

چون مقوا سرد و بی احساس بود
مملکت را هم مقوایی نمود

آن مقوائی که بس بی روح بود
یادگار قصه های نوح بود

سرد و بی احساس چون یک تکه سنگ
عرصه را بر عشقبازان کرده تنگ

نیست کس را از مقوا انتظار
تا کند احساسی از خود آشکار 

هیچ شرمی هم مقواهک نداشت
از کلاهی که سر ملت گذاشت

در کلک بازی بسی استاد بود
از مقوا بودن خود شاد بود

مثل هر تکه مقوا بیش و کم
این مقوا هم دو رو بودش ببم

روی اول چهره و لبخند و ریش
روی دیگر خدعه و نیرنگ و نیش

پشت او پنهان شده اصحاب او
چند صد تا کارتن بی پشت و رو

محتوای کارتن ها باد بود
خدعه و نیرنگ و استبداد بود

آن مقوایی که آمد از فرنگ
در سرش سودای قدرت بود و جنگ

کاش هنگامی که وارد می شدند
موشکی می خورد و ساقط می شدند

کاش در هنگام پائین آمدن
پا نهادن بر سر خاک وطن

باد و باران می شد و برف شدید
آن مقوا کاملا نم می کشید

بعد وا می رفت و می پاشید او
تا نمی رفتیم ما در گل فرو