Tuesday, May 12, 2009

به میدان آمدن موسوی


به میدان آمدن دیو پیر، میرحسین موسوی


سر آمد چو یک دوره از احمدی
بدو گفت "آقا"، پسر تر زدی

حکومت ز دست تو صدپاره شد
برو فکر کاری بکن بهر خود

از این پس نیا تو به پابوس من
مث بچه ها اینقدر نق نزن

****

از آنسو فتاده همه جنب وجوش
میان ددان و میان وحوش

روانه به میدان شده موسوی
ساپورتش کند اکبر کوسوی

دو ریشش به نرمی چو پشم الاغ
دو بازو ستبر و چو قوری دماغ

همان موسوی پیر گرگ "امام"
که بوده ست مسئول در "قتل عام"

به دستش چماقی زعهد امام
برای ریاست نموده قیام

روانه شده خدمت سیدعلی
ندیده در آن خانه یک صندعلی

دوزانو نشسته کنار اطاق
به دستی قلم مو، به دستی چماق

چماقی که بوده هم از جنس چوب
بکارش گرفته ست شش سال خوب


کشیده یکی فکر بکر از نیام
تراود از آن، بوی گند "امام"


اجازه همی خواهد از خامنه
به جنگ اوباما رود یک تنه

****

بگفتا من آنم که شخص امام
فرستاد از قم برایم پیام

منم میرحسین، زاده موسوی
نبوده چو من لاجوردی قوی

منم من، منم من، منم من منم
بزن تو کلید و بکن روشنم

اگر احمدی بیخودی وعده داد
از آنست ک ایشان ندارد سواد

بگفته که دور سرش هاله بود
گمانش یو-ان خانه خاله بود

خیالات بسیار او می کند
توی خواب خود گفتگو می کند

بسی کرد چاخان و بیراهه رفت
سر سفره ها کی رود پول نفت

ولی من سوادم فراوان بود
نجات جهان بهرم آسان بود

به چاخان ندارم خلاصه نیاز
سر سفره ها می برم پول گاز

چنان الدوروم پولدوروم کرد او
که شد کله سیدعلی پشت و رو

برآشفت "سیدعل" از این گفتگو
بدو گفت مردک مزخرف نگو

من از احمدی راضی ام ای پسر
اگرچه بود کله اش مثل خر

من او را بگفتم چنان کن عمو
و او آنچنان کرد بی گفتگو

کنون گر تو خواهی شوی انتخاب
مکن بیش از این احمدی را خراب

زیادی نزن زر، مکن خویش لوس
بیا دست "آقا"ی خود را ببوس

No comments:

Post a Comment