Tuesday, July 26, 2011

نامه نوری مالکی به قاضی اسپانیا

هفتم تیرماه 90
تقدیم به قهرمانان اشرفی
ایها القاضی من الاسپانیا
یا اخی بهر چه گیر دادی به ما
صحبت از حق هیومن کرده ای
پا توی دمپایی من کرده ای
تو گمان کردی خودش باشد چماق
من پرایم می نسترم اندر عراق
یا گمان کردی که هستم بیسواد
با هیومن رایت  دارم  العناد
من خودش درس قضاوت واردون
سالها در حوزه قم قاعدون
مرتضاوی قاضی شرع مبین
آنکه یضرب کله ها را بر زمین
 
 هم اطاقی بوده ایشان با خودش
یاکلون خامه و نان با خودش
پس بپرس از وی اخی احوالنا
بیخودی افتاده ای دنبالنا
من پرایم می نسترم، شوخی نده
یا اخی کاری به دست می نده
یاکلونا من قسم جان بابام
بیگناهم بنده در آن قتل عام
من خودش مامور بودم یا اخی
گر بخواهی می دهم یک سر نخی
من خودش گفتم به آن ژنرال خر
اینهمه تیر و تبر با خود نبر
خود برو آنجا و چندی البمان
از بلندگو کرکری هم البخوان
 چند تیری در کن و برگرد زود
وقتی برگشتی بگو چیزی نبود
لاکن آن بی عقل گاو الکچل
بنده را انداخت توی ال هچل
هرزمان کردی اراده سیدی
میتوانی حکم جلبش را بدی
سیدعلی داده به اینجانب پیام
که گذارم بهر یو سنگ تمام
کنتراتت میدهم یک چاه گاز
هی بخور هی پای خود کن ال دراز
هرچه میخواهی به سربازان بگو
لیک از بنده نکن ال گفتگو
سیدعلی دباغ را احضار کن
توی ویلایت از او تیمار کن
بعدشم اعلام کن او مرده است
هرچه مدرک بوده با خود برده است
بعد هم پرونده را پایان بزن
مهر باطل شد به روی آن بزن
ایهالقاضی ببخشا، الامان
بنده را هم نوکر خود ال بدان
می کنم من نامه خود را تمام
مالکی، ساندیس خور خط امام


No comments:

Post a Comment