حسین پویا
24 مرداد 94
بود یک شیخی اوباما نام او
جمله شیخان عالم رام او
چونکه حاکم بود در ملک فرنگ
مردمان را یک کمی می کرد رنگ
هر زمان می کرد بر منبر جلوس
بهر ملت خویش را می کرد لوس
دستیاری داشت نامش جان کری
ماجرا ها داشت چون تام و جری
در سفرهایی که می کرد آن جناب
گفتگو می کرد بی حد و حساب
در یکی از این سفرها در عراق
شد گرفتار دو ملا با چماق
جان کری تا آن دو ملا را بدید
اولش ترسید و رنگش شد سپید
بعد با خود گفت ترسم نا بجاست
ای کری این وقت شب دشمن کجاست
حرفشان را بشنو و دل بد مکن
بی دلیل این حرفها را رد مکن
پس بزد لبخند و گفت اهلا بِکُم
از نجف هستید یا از شهر قم
یک نفر از آن دو تا با دلخوری
گفت لاکن خفه شو ای جان کری
من خودم روح امام راحلم
خون شده از دست امریکا دلم
کشورت از صدر اسلام بزرگ
دشمن اسلام بوده مثل گرگ
ضربه هایی که شما بر ما زدید
واقعا لاکن شما خیلی بدید
توطئه هاتون توی جنگ احد
باعث پررویی کفار شد
آن حمایت ها که کردید از یزید
شد همه یک مار و مارا هم گزید
الغرض یا توبه کن ای جان کری
یا نمیذارم که از اینجا بری
No comments:
Post a Comment